خوب ، علی دایی هم که دست به کاری غیر ممکن زد و تیم ایران رو در آستانه حذف از مسابقات جام جهانی قرار داد.
خیلی ها وقتی که تیم ملی در برابر عربستان در خانه خودی تحقیر شد ، به شکل متناقضی خوشحال بودند ، یک عده به این خاطر که مربی باندباز و بی سواد و پرمدعا و بی فرهنگی که شعور دیگران رو مرتب زیر سئوال می بره و تنها با رفاقت مدیر شده ، به قول یک دوستی «پوزه ش به خاک مالیده شد» . یک عده هم از این بابت که رییس باندباز و متکبر ش ، که بعد از گل اول ایران برای ملت مانند پیشوا دست تکان می داد ، سرافکنده و روسیاه از استادیوم خارج شد.
صدهزار نفری آزادی ، تبدیل به نماد ناکامی ورزش ایران ، وشاید اغراق نباشد که بگوییم ، سیستم مدیریتی کشور شد.
علی دایی اما این وسط برای من خیلی جالب بود. او که در طول همه این مدت و با وجود تذکر دوست و دشمن ، مرتب حرف از برتری می زد ، وقتی چشم هایش را باز کرد که به قعر برخورد کرده بود. دیگر هم کاری از دست ش ساخته نبود. اما واکنش مدافعان ش از همه چیز جالب تر بود ، می گفتند که ظاهراً علی آبادی و باندش پشت سر دایی و در مقابل فدراسیون ایستاده اند ، ولی اولین کسانی که به دایی محترمانه گفتند تشریف ش را ببرد ، همین باند علی آبادی بوده است. بعد هم که دیده اند نمی رود ، چراغ سبز اخراج ش را به فدراسیون داده است. فاتحه او را باید در فوتبال ایران خواند. ایرانی ها بسیار سخت می بخشایند.
به نظر من ، علی دایی می تواند عبرتی باشد برای همه کسانی که با حرص و آز و خود بزرگ بینی ، می خواهند همه چیز شوند و هیچ برتر از همه رده ای هایشان نیستند ، مگر در رفیق بازی و نادیده گرفتن قواعد.