تکامل رفتاری

این ترجمه مقاله خوب رستاک را بخوانید.

بحث در مورد این است که رفتارشناسی انسان نمی بایست مبتنی بر یک سری پارامتر عمومی ، مانند حسابگری ریاضی در سود و زیان ، یا برتری طلبی فیزیکی باشد. بخش عمده مقاله به این اختصاص دارد که از بروز یک شاخه ترکیبی علم ، یعنی رفتارشناسی تکاملی اقتصاد دفاع کند. برخلاف رویکرد کلاسیک اقتصاد که مقداری عدد و رقم را ردیف می کنند تا به پیش بینی واکنش جوامع انسانی بپردازند در زمینه اقتصاد ، یک مدل تکاملی از ذهن انسانی که متاثر از تجمیع تجارب قبلی انسان است را در نظر می گیرند که در طول زمان دارای دستگاه های تحلیلی محدود اما کارایی شده است.تئوری تکامل توضیح م یدهد که اخلاق هم مانند هر صفت دیگری به ارث می رسد . چیزی به نام اخلاق ازلی  وابدی وجود ندارد و اولین نگاه به کتب تاریخ تمدن به راحتی این مسئله را اثبات می کند. البته مقاله کاسماید و توبای ، توضیح نمی دهد که این انتقال صفات اخلاقی ، از طریق ژن صورت می گیرد یا آموختنی ست.

ریچارد داوکینز ، بیولوژیست سرشناس انگلیسی ، ایده ای دارد در مورد به ارث رسیدن صفات ، به خصوص آنها که رد پایشان را به راحتی نمی شود در ژن گرفت : او در مقابل ژنتیک ، از عبارت «می متیک» استفاده می کند . او ادعا می کند که برخی صفات برای اینکه هدف غایی طبیعی ( تکرار نسل و بقای صفات ) حفاظت بشود ، می بایست به مولود یاد داده بشوند . در این مسیر ، اصلاً پیشینیان هدف نداشته اند که مثلا ً از تکنیک های تربیتی کمک بگیرند : یادگیری در صورت لزوم همراه با سرکوب کردن است.تا به اینجای کار هیچ مشکلی نیست و طبیعتا ًنمی بایست میان این به ارث رسیدن ها و خواسته بشری تضادی وجود داشته باشد.

مشکل از جایی شروع می شود که انسان ، دوران مدرن خود را با سرعتی شگرف طی کرده است ، به طوری که بسیاری از آموزه های اجباری که قرار بود به کمک بقای ش بیایند ، در جهت عکس عمل می کنند ، چون به قول معروف دانسته هایی از رده خارج اند.

مثال واضحی که داوکینز در کتاب هذیان خدا آورده است : آتش یا پرتگاه ، باعث از دست رفتن تمام تلاش های والدین در راه بزرگ کردن نوزادی ست که به شدت شکننده است و مدت زیادی طول می کشد تا مستقل شود . بنابراین به جای اینکه به مولود اجازه داده شود که از نزدیک تجربه کند خطرناک بودن شان را ، که شانس نابودی ش بسیار بالا است ، به او با امر و نهی و زور فیزیکی احبار می کنند که از این ها دوری کند. به مرور زمان ، این فرم از امر و نهی جنبه عمومی تری به خود می گیرد . حالا می بایست هر کاری که بزرگ تر ها می گویند انجام بشود ، چون آنها بهتر می دانند. علوم مدرن ، به خوبی نشان می دهند که هیچ کسی جز آزمایش کننده نمی داند ، نه حتی پدر و مادر آزمایش کننده. می بینید که چطور یک دستور که در دوره ای به کمک می آمده ، امروز چطور سد راه پیشرفت است.

برگردیم به مقاله ، مقاله ادعا می کند که صفاتی این چنینی ، به ارث می رسند و در صورتی که بشود مدلی خلق کرد که به جای یک ذهن همه چیز فهم و استدلال جو ، یک انسان دارای مجموعه ای تجربه به ارث رسیده را در خود داشته باشد ، بهتر می شود رفتار اقتصادی انسان ها را حدس زد. هرچه باشد ، حتی در کشور های صنعتی نیز هنوز غریزه حاکم است و افراد کم شماری با علم به چگونگی به دست آوردن این رفتار های غریزی و واکنشی ، سعی در کنار گذاشتن ایشان و منطقی رفتار کردن ش دارند.

اصلا ً می شود یک قدم فراتر هم گذاشت : اصولاً معلوم نیست بشود همه نوع بشر را مجبور کرد که همه این شیوه تصمیم گیری را کنار بگذارند و یک منظومه  فکری منسجم درست کنند تا در قبال هر وضعیت جدید از آن برای تصمیم گیری کمک بگیرند.

هنوز هم انسان در قبال ترس درونی شده جامعه ، به جای اینکه به مفید بودن محیط اجتماعی برای شکوفایی و رفاه استدلال کند ، مبانی ازلی و تغیر ناپذیر اخلاق دینی را دلیل پذیرش نُرم های اخلاقی جامعه ش می داند.

نظر شما چیست؟

بیان دیدگاه