Posts Tagged ‘پزشکان’

پزشکان و قصاص

آمنه بهرامی دختری که چهره اش و بینایی اش و زندگی اش قربانی «اسیدپاشی» یک جانی شده است، روزهای اخیر اخبار زیادی را به خود اختصاص داد. گذشت کردن آمنه از اجرای حکم قصاص، مجموعه ای واکنش به همراه داشت که هر یک می تواند موضوع یک نوشته جداگانه باشد، از سرمشق دادن سید محمد خاتمی به مردم برای درخواست عفو از رهبری، تا شو تلویزیونی که جمهوری اسلامی برای گذشت و قصاص برپا کرد. قصد نگارنده اما محدود کردن این نوشته به یک جنبه کمتر بررسی شده است: مشارکت پزشکان در مجازات قصاص.

در ویدیوی منتشر شده از مراسم اجرا قصاص، با اینکه سخنی از محل انجام حکم به میان نمی آید ولی لباس افراد حاضر گویای فضای بیمارستانی است و راهرو ها و علامت ورود ممنوع جلوی اتاق عمل، کاملا حکایت از مشارکت پزشک یا پزشکانی در انجام این مجازات دارد. به عنوان یک پزشک از همکاران ام یک درخواست صادقانه دارم: به وظیفه ای که به اجرایش سوگند خورده اید عمل کنید. نه بیشتر و نه کمتر. به دلایل ناضروری، سوگندنامه پزشکی بقراط را که همه دنیا به عنوان آیین نامه فعالیت حرفه ای می دانند، تبدیل به سوگند نامه ای ناکامل منتسب به ابن سینا شده است، با این حال در طول دوره آموزش پزشکی، معیار رفتار همان سوگندنامه بقراط است. مطابق این سوگندنامه، پزشکان متعهد می شوند که به عنوان اصل اول اخلاقی «از وارد کردن هر گونه آسیبی خودداری کنند» این اصل اگرچه در مباحث اخلاق پزشکی بیشتر توضیح داده شده و روشن می شود که هر گونه مداخله پزشکی، به دلیل اینکه توسط یک انسان انجام می شود و در دنیایی ناکامل، ناگزیر آسیب های بالقوه یا عملی می تواند به همراه داشته باشد، و اصول دیگر اخلاقی همچون مقایسه میزان منفعت حاصله از مداخله با آسیب های احتمالی را الزام می کنند، با این حال اصلی خدشه ناپذیر است. دستگاه قضایی ایالات متحده هم در نبردی طولانی با جامعه پزشکان ایالات متحده، نهایتا به استناد به همین اصل پزشکی، سوگند پزشکان مبنی بر عدم آسیب رسانی را اخلاقا الزام آور تشخیص داد و حضور پزشکان در مراسم اعدام را لغو کرد. امروزه هیچ پزشکی برای اجرای مجازات های فیزیکی حاضر نمی شود تا سوگند اش را زیرپا بگذارد. با این حال در مورد آمنه و البته موارد پرشمار دیگری می بینیم که پزشکان ایرانی، در اجرای قوانین مجازات فیزیکی همراهی و مشارکت دارند.

نگارنده کاملا متوجه این موضوع هست که در سرزمینی که شخص اول مملکت مسئولیت اعمال خودش را به عهده نمی گیرد، سخن گفتن از پذیرش مسئولیت، آن هم با جمعی که نمایندگان واقعی ندارند و چهره و سخنگویی شناخته شده ای ندارند شاید سخن گفتن با خود باشد. اما همکاران من می بایست توجه داشته باشند که به مانند بسیاری از رفتارهای دیگر، این مجازات ها هم امکان دارد در آینده به عنوان «جنایت» شناخته بشوند. انتظار ندارم که جامعه پزشکی فردای لغو چنین قوانینی، مدعی بشوند که به مانند دیگر کارگزاران یک نظام ضدانسانی، خودشان هم «مخالف» بوده اند و «اعتقادی» نداشته اند و تنها از سر «انجام وظیفه» در این مراسم حاضر می شده اند. این رفتار اگر از سوی آیت اله های مسئولیت ناشناسی که امروز مغضوب آپارتاید مذهبی شده اند (دادستان کل کشور در موضوع کشتار تابستان ۶۷ زندانیان سیاسی قسم خورده که مخالف بوده است)، یا حاج آقاهایی که از بد روزگار دیگر فرصت «سازندگی» مملکت از ایشان سلب شده و اجبارا در لندن و پاریس منتظر خدمت اند، یا سیاست مدارانی که از دو سال پیش یادشان افتاده نظامی که برپا کننده اش بودند تبعیض آمیز است، قابل قبول باشد، از سوی جامعه پزشکی به هیچ روی پذیرفته نیست. ایران فردا می تواند بدون نشانه های خودخوانده خداوند بروی زمین و مکه رفته های دلال صفت و کارچاق کن های فرصت طلب ساخته شود، اما امکان ندارد بدون رابطه میان پزشک و بیمار و اعتماد جامعه به پزشکان، به ایرانی مدرن و مدنی فکر کرد. فردا که فرزندان تان از شما بپرسند چطور در این «جنایت» ها همدستی کرده اید، می خواهید مثل جناب سروش داستان ببافید و اصل آیین حیات بخش قصاص را از نحوه اجرایش که با آن «مخالف» بوده اید جدا کنید؟

این نوشته پیشتر در خودنویس منتشر شده است.

قطب نمای اخلاقی

این مطلب جناب عبدی ، من را به یاد داستانی انداخت که چند ماه پیش اتفاق افتاد :

در بحث با یکی از دوستان ، برای اینکه نشان دهم از جامعه امروز ایران ، انتظار واکنش در مقابل هر گونه فساد اخلاقی ( که لفظ بهداشتی بد اخلاقی را خاتمی چی ها برایش اختراع کردند) بیجاست، گفتم که فکر می کنم مردم اصولاً قطب نمای اخلاقی شان را گم کرده اند ، منظورم این بود که میان عامه هیچ طبقه یا الیتی واجد صلاحیت اخلاقی نیست. بعد از پس که خود متشکر هستم ، فکر کردم عجب لفظی اختراع کرده ام ، خیلی خوشمان آمد .

چند مدتی بعد در یک مقاله انگلیسی لفظ Moral Compass را دیدم.فکر کردم که لابد افکار من در هوا منتشر شده که به ایشان ترجمه شده رسیده. و با یک جستجوی ساده ، متوجه شدم اصولا ً این لغت متاسفانه قبلاً اختراع شده ، بد شانسی ست دیگر.

سوای از شوخی ، حدس من این ست که نبود این جهت یابی درست اخلاقی ، برای یک جامعه فاجعه ای عظیم است. برای از دست دادگان این حیثیت اجتماعی ( جهت نمای اخلاقی جامعه بودن ) هم مسئله ای ست که نمی دانم چطور باید حلش کرد. ادامهٔ نوشته