دفترچه خاطرات و فراموشی

بعد از وسواس به خرج دادن فراوان، دفترچه خاطرات و فراموشی از محمد قائد را به پایان بردم.

این کتاب که چاپ سوم ش با پیش گفتاری توسط خود نویسنده و مقدمه ای از بابک احمدی شروع می شود، مجموعه مقالاتی ست که به انتخاب خود قائد به صورت یک رساله در آمده است. در پیش در آمد توضیحی داده شده درباره اینکه آنچه قائد مقاله می نامد ( و من ترجیح می دهم برای روشن شدن موضوع از لفظ انگلیسی ش یعنی essay استفاده ببرم‌) چه اهمیتی دارد و چه تفاوتی با نوشته های دیگر دارد. موضوعی که از مدت ها قبل تر با آن مشغول هستم، همین روشن سازی مفاهیم است. خیلی سال قبل یک بار از نوشته وبلاگی ام به مقاله اسم بردم و کسی توضیح داد که مقاله مختصاتی دارد که نوشته من فاقد آن است. سوای از نوشته های آکادمیک در رشته تخصصی ام، تنها و تنها یک مقاله نوشتم که اینجا هم بازنشر ش کردم. این قدر حاشیه رفتم که بگویم به نظرم کار هوشمندانه ای ست که از ابتدا تعریف مان را از آنچه می خواهیم شرح بدهیم روشن کنیم. در میان نویسندگان ایرانی، تنها محمدرضا نیکفر را دیده ام که چنین می کند و محمد قائد.

 

در بخش اول کتاب به نوستالژی پرداخته شده و آینده در ادبیات ما. اما دیگر مقاله ، «اسنوبیسم» است که به راستی نوشته ای روشنگرانه است. دیدگاهی که از اسنوبیسم ارایه می دهد برای دو گروه بسیار مفید است : کسانی که می دانند اسنوب هستند و وانمود می کنند نیستند و کسانی که اصلا نمی دانند اسنوب چه است. گروه دوم درمی یابند که مفهومی برای تعریف کردن  خرده فرهنگ شهری ایران وجود دارد و گروه اول می فهمند که واقع بینی ایجاب می کند که قبول کنیم از اسنوبیسم نمی شود عاری شد. اما می شود بازشناخت ش و مانع گسترش اش به همه شئونات زندگی شد.

 

در فصل دوم، در مقاله فرزانگان و بقال ها، به موضوعی مهم پرداخته می شود که ردپایش در دیگر نوشته های قائد هم قابل پیگیری ست: اینکه سرنخ فرهنگی ترین موضوعات هم به اقتصاد وابسته است. تحقیر سلیقه عام، با این توجیه که با مدد مال فرهنگ خود را غالب می کنند، این موضوع را که هر کسی مختار است هرچه دوست داشت با پولش بخرد عوض نمی کند. دگردیسی یک آرمان،‌ مقاله ای جامع ست که دیدی فراسیاسی به چپ ایرانی دارد. شخصا مقاله ای سراغ ندارم که  پرونده چپ ایرانی را با بی طرفی بررسیده باشد. محمد قائد می نویسد : « اینکه سر هر کوچه ای یک میز بگذارند و شرط عضویت، داشتن شناسنامه ایرانی باشد، خود نشان از اعتماد به نفسی می دهد که در هیچ یک از دیگر احزاب تاریخ ایران سراغ نمی شود گرفت » (نقل به مضمون). از سوی دیگر او می نویسد : «در ایران هم مانند همه جای دنیا مارکسیسم بیشتر موضوع احساساتی سیاسی بوده که گاه با پیگیری دقیق و مطالعه برنامه دار فاصله داشته است». او به خوبی انگشت روی ضعف عمده مارکسیست های ایرانی که با عاریه گرفتن مفاهیم و حتی الفاظ مذهبی، تلاش در تسخیر ذهن خواننده داشتند می گذارد . شخصا فکر می کنم پیوند های نامیمون چپ گرایی با ایدئولوژی اسلامی که بارزترین ش نظام جمهوری اسلامی ست و اشکال پنهان تر ش، مجاهدین خلق ، نتیجه این اشتباه استراتژیک است. او یاد آوری می کند که بسیاری از آرمان های چپ، در نه کشور های کمونیست ، بلکه در دشمن سوگند خورده اش، یعنی لیبرال دموکراسی ها متحقق شده ست:«بی تردید اکنون دیگر طرز فکر سیاسی مارکسیسم، یعنی عدالت اجتماعی و حق اکثریت به دخالت در تعیین مشی نظام اجتماعی، در حد اصولی بی چون و چرا تثبیت شده است…» اما فراموش نمی کند به کسانی که گذار از مارکسیسم را زاید تشخیص داده اند یادآوری کند که به جای لکوموتیو بخار نمی شد یک سر به اختراع ترن برقی رفت.

فصل سوم با دفترچه خاطرات و فراموشی شروع می شود. در این مقاله قائد با تکیه بر تفاوت های زاویه دید ایرانی به خاطرات مکتوب افراد مهم، با غربی ها، موضوع خاطره نویسی را در میان رجال سیاسی ایران بررسی می کند. درباره سانسور، نوشته ای شیواست ، به خصوص برای نویسندگانی که میان خود و خواننده شان، سانسورچی را می بینند. موضوعی که جای دیگری هم درباره اش خوانده بودم، اشاره به تبیین ناپذیری سانسور است، اگر قرار بود سانسور حد و مرز داشته باشد، سلطه ای که بر ذهن نویسنده ایجاد می کند را خاصیت می افتاد. همین طور قائد یادآوری می کند که سانسور تنها در حق امروزیان انجام نشده ( او نقل می کند که وزیر فرهنگ رضاشاه دستور می دهد که نوشته های توهین آمیز به حضرت سعدی را قدغن کنند ). لطفا نتیجه اخلاقی را فراموش نفرمایید و به مردگان نمره انضباط بدهید ، به دید من بیشتر حدیث نفس هایی اند که شما را به دنیای ذهن جناب قائد می برند ولی در عین حال، سرشار از نکات طنز آمیز اند. وقتی سه چهار سال پیش این نوشته ها را به صورت مقاله خواندم بیش از هرچیز نگاه تیزبین قائد در برجسته کردن طنز نهفته در موضوعاتی که برای ما شاید روزمره شده برایم بیش از همه چیز برجسته بود. آیا شهرت ویتامین روح است؟ مقاله ای ست با دیدی متفاوت به موضوع شهرت ، بهترین نقل قول از آن : «خیلی ناگوار است که از شما بد بگویند ولی از آن ناگوار تر این ست که درباره تان هیچ نگویند».  مفهوم سلبریتی ، مختص جامعه مدرن است. می توان با پیگیری عرصه اجتماع ،نشان داد که در طول سالهای ابتدایی انقلاب، تنها دوره ای ست از تاریخ مدرن ایران که جامعه به معنای واقعی، سلبریتی نداشته است. درباره الهام ، توارد، اقتباس و دستبرد ،‌عنوان مقاله ای ست که موضوع آفرینش ذهن انسانی را بررسی می کند. در جامعه ای که روزنامه های معتبرش، به خود زحمت نمی دهند نقل قول کنند و اخبارشان را چنان چاپ می کنند که انگار خبرنگارشان گزارش داده، این نوشته احتمالا می بایست در دروس دبیرستان گنجانیده شود. این صفحه برای شما جای مناسبی نیست و در فضیلت نام ها ، دو نوشته ای با رنگ و بوی امروزی تر اند. زبانی کنایه آمیز به دست اندرکاران سیاست ایران دارند و سعی می کند با تمثیل ها و اشاره ها، شکاف عمیق میان دید «ایرونی» به عرصه سیاست با عرف دنیا را گوشزد کنند. شیرینی این نوشته ها تنها با خواندن ش قابل انتقال است.

در انتهای کتاب ، شرحی از زندگی شاعر پرآوازه معاصر احمد شاملو و شرح ارتباط نویسنده است با او. متن، روان و بدون تعارفات معمول ایرونی نوشته شده و برخلاف معمول تصویری انسانی از نویسنده فوق محبوب به دست می دهد. در مقایسه با نوشته دیگر محمد قائد درباره یک شخصیت ایرانی ( فریدون آدمیت )، غنای تجربه های مشترک با نویسنده مشهود است و در عین حال نتیجه گیری پایانی دل نشین و آموزنده است.

 

خود کتاب به جز یکی دو مورد، غلط چاپی ندارد ولی کیفیت کاغذ و جلد ش به نسبت دیگر نشریات ایران قابل قبول است ولی بسیار بهتر می بود که به صورت جلد کاغذی چاپ می شد و نسخه Hardcoverش برای نگهداری در کتابخانه با کیفیتی بهتر ارایه می شد. به هر حال بازار نشر است و مکافاتی که در همین کتاب هم به آن اشارت های فراوان ست. گفتن ندارد که خرید و خواندن این کتاب را به همه توصیه می کنم.

 

 

2 responses to this post.

  1. سلام
    این کتاب کتابی ست که به همه توصیه می کنم و یکی از بهترین کتابهایی ست که خوانده ام.
    سخن گفتن از نثر قائد بیهوده است!
    راستی چاپهای اول و دومش جلد کاغذی بود و ارزان ولی چاپ سومش جلد سخت است و به دو برابر و نیم چاپهای قبل گرانتر!
    کتاب دیگرش هم در بازار هست. ظلم جهل و برزخیان زمین. آن هم بسیار خواندنی ست

    پاسخ

    • بله ، واقعا که نوشتن از نثر قائد جفا ست و خواننده حقیقتا می بایست ارجاع به خواندن اصل بشود. خودم هم که به نوشته ام نگاه کردم، سرزنش کردم خودم را و نوشته ام به دل ام ننشست.
      در مورد کتاب دیگر هم محمدرضا جان به قول جوانان ، اسپویلر ول دادی! من همه کتاب های جناب قائد را سفارش دادم برایم آورده اند و بعد از مزمزه کردن یکایک شان امیدوارم اینجا معرفی شان بکنم.

      پاسخ

بیان دیدگاه