Archive for آگوست 2010

هول حلیم

آیت اله خامنه ای دعوت به وحدت کرده اند ، آن هم در دیدار با شعرا ( بیابید پرتغال فروش را ) ، خواستم بگویم نظر بنده هم به نظر جناب قابل نزدیک تر است که می فرماید این دعوت شامل غیراصول گرایان ( بخوانید خودی ها ) نمی شود. برادران اصلاحات چی سابقا حکومتی یک موقع هول نکنند.

مجازات اعدام، زخم کهنه

از چپ و راست خبر اعدام می رسد و شایعه ای دهان به دهان می گشت که رییس قوه قضاییه برای ۱۲۰۰ اعدام کسب تکلیف کرده است. حالا یک خبر دیگر حکایت از اجرای ۳۰۰ حکم اعدام مخفیانه و ۲۰۰۰ اعدام در راه دارد . اول بار نیست که در وبلاگستان این موضوع اهمیت پیدا می کند. سال ۲۰۰۵ یک مقاله برای مسابقه وبلاگ نویسی آماده کردم که برنده آن مسابقه شد . موضوع  ش اعدام بود و خواندن ش بعد از پنج سال چندان بی ربط نبود. لااقل میزان پیشرفت مان را به ما گوشزد می کند. ضمنا برای آمادگی ذهنی خوانندگان یک مقاله طولانی را در ۳ بخش ترجمه کردم ۱ ۲ ۳ که خواندن ش برای تازه واردین به بحث مجازات اعدام توصیه می کنم.

دوگانهء مجازات ،اصلاح ؛ دوقطبی برغوتی-مَگی

طرح مسئله مجازات حداکثر؛ بحثی همپای مدرنیته است.همان قدر که لزوم تشکیل سندیکاهای کارگری و حفظ وصیانت حقوق اقشار
جامعه در اروپای پیش از رنسانس بلاموضوع بود،صحبت از حفظ حق بنیادی حیات،حتی برای مجرمین،توسط حکومت دور از ذهن می نمود.با موج نویسندگان عصر روشنگری – ولتر،منتسکیو ،روسو ،کانت و…-انسان گرائی و کرامت انسانی پس ازافلاطون و ارسطو جانی دوباره گرفت.محصول این حیات دوباره،اقبال روشنفکری به مباحثی چون : لزوم وجود میثاق میان دولت-ملت، لزوم ارزش گذاری انسان به دلیل شخصیت انسانی اش -فارغ از متغیر های نژادی ،جنسیتی ،زبانی ،فرهنگی- و دههامورد دیگر بود.از میان این مباحث بود که تردید در کارا و اخلاقی بودن مجازات اعدام به عنوان سقف مجازات انسان های خاطی، راهی به میان افکار عمومی باز کرد.نیمهء دوم قرن نوزدهم زمان تولد یکی دیگر از تظاهرات مدرنیته بود:لغو مجازات اعدام در بسیاری از کشورها از اروپا تا امریکای لاتین و ایالات متحده.

گرچه تئوری موثربودن خشونت در تنبیه بدنی خاطی امروزه نقیض های فراوانی در علوم روان شناسی و جرم شناسی دارد، اما نباید فراموش کرد که علی رغم تصریح تمام کشورهای صنعتی و عمده دیگر کشورهای جهان بر غیر قانونی بودن هر مجازاتی که «بی رحمانه ،خشونت بار و غیر معمول باشد»(1)،هستند کشورهایی که هنوز بر اجرای «احکام آسمانیِ» شلاق، قطع عضو و در آوردن اعضاء اصرار می کنند.به زبان دیگر جهان بر سر این موضوع – منسوخ بودن استفاده از خشونت در مجازات متخلفین اجتماعی- به دو گروه سیاه و سفید تقسیم می شود.بسیاری از کشورهای اسلامی در گروه متمردین از پیمان منع شکنجه و الحاقیه هایش هستند.

مجازات اعدام اما داستان دیگری ست.در برخورد با مجازات اعدام ،کشورها طیفی را می سازند که از ایالات متحده با پیشرفته ترین سیستم قضایی و موافق اعدام ،تا عربستان سعودی دارای قانون مجازات اسلامی و موافق اعدام، تا اروپای متحد مخالف اعدام را در خود دارد.مناقشه بر انگیز ترین مجازات تاریخ بشری اعدام است.در شروع سال جاری میلادی بیش از هشتاد کشور مجازات اعدام را غیر قانونی می دانند،در بسیاری کشور ها جنبشی زیر پوستی در جریان است تا اعدام ها را متوقف کند و صدور حکم اعدام را منوط به شرایط ویژه کند.عده ای دیگر به قیمت تغییر قانون اساسی ، به جرگه ناسخین مجازات اعدام در آمده اند.نورسیدهء این جمع مکزیک است در آوریل سال جاری.

میان چهار کشور فعال در زمینه اجرای احکام اعدام(2) ،ایالات متحده وضعیتی به کل متفاوت دارد،ویتنام و چین سعی در سرکوب فساد گستردهء مالی با حربه اعدام دارند.اما در ایران وضعیت به گونه ای دیگر است : بر خلاف سه کشور دیگر که اعدامی ها ، به فرض مجرمیت، جرائمی منطبق بر تعریف مدرن «جرائم آسیب رسان به اجتماع» دارند (3)،در ایران« احمد باطبی» و« دکتر هاشم آغاجری» به جرائم خیالی ، محکوم به مرگ شدند.این جاست که حساسیت مسئله اعدام در ایران ،که در دوگانهء سنت و مدرنیته در رفت و آمد بوده است ، میان اقشار بالایی جامعه مورد توجه قرار می گیرد.در بعد حقوق مدنی ،بحث امروز جامعه ایران سبُعانه بودن مجازات اعدام نیست،محتمل بودن اش برای یکایک شهروندان ، به خصوص «دگر اندیشان»-به معنای کسانی که مشی سیاسی حاکمیت را قبول ندارند- به شکل هر روزه است.
در پی اعدام دونوجوان مشهدی ، شادی صدر وکیل دادگستری دستگاه قضایی ایران ، در یادداشتی ، به نکته ای اساسی اشاره کرد. خانم صدر آورده است :«…شاید تک تک ِ سربازان ِ کلانتری های ِ ایران روزانه با صدها مورد ِ منکراتی ِ مشابه روبرو باشند،که البته بسیاری از این موارد بدون هرگونه تشکیل پرونده ای رتق و فتق می شوند… ضمن آنکه ماهانه ده ها پروندهء قتل ِ عمددر دادگستری های ایران تشکیل می شود و در انتظار ِ اجازه ی ِ اعدام از دیوان ِ عالی کشور ،خاک خورده و گاه هرگز به اجرا در نمی آیند….».کدخدامنشی ِ پلیس قضایی ایران ،آحاد جامعه را از درک این نکته که چه قدرت ِ بالقوه مخربی را برای نابودی حق مسلم ِ زیستن ، به دست حاکمیت سپرده اند ، غافل کرده است. از گفتهء خانم صدر می شود حدس زد که در صورت قطعیت مجازات اعدام برای همهء مجرمین – بنا به تعریف قانون مجازات اسلامی – ایران رکورد اعدام سالیانه را از چین می ربود.

با این حال ،به نظر می رسد که «مجازات اعدام» هنوز تنها در حلقهء بستهء روشنفکری و این روزها در وبلاگستان فارسی بحثی داغ محسوب می شود.با اعدام« بیجه» قاتل بیست کودک و معترف به تجاوز جنسی به آنها در شهر وقوع جنایات ،جعیت چند ده هزار نفری گرد آمده بودند و از هیاهویشان تنها چیزی که استنباط نمی شد مخالفت با مجازات اعدام بود.(4)

مطالبات انباشتهء اجتماعی اقشار مختلف جامعه ظاهراً جایی برای بحث های بشر دوستانه مثل مجازات اعدام در افکار عمومی ایران نمی گذارد: به دلایلی؛ روزنامه ها مقاله ای در مخالفت با حکم اعدام چاپ نمی کنند،رادیو تلویزیون دولتی ایران وجود چنین بحثی را انکار می کند و بر «آسمانی»بودن ِ حکم اعدام پافشاری می کند.مردم کوچه و خیابان ، برای کسب امنیت نسبی ،ظاهراً حاضرند جان عده ای از شهروندان را فدا کنند.برای مخالفین اعدام احتمالاً خوشایند نخواهد بود که نظر دکتر زیمرینگ استاد دانشگاه برکلی را بدانند:«چین و دول اسلامی آسیا و خاورمیانه ،محتملاً اعدام ها را ادامه خواهند داد.»(5) «هدف محدود ،مقاومت نامحدود»(6) ،شاید عملی ترین راهبرد برای مخالفان اعدام است که در اکثر کشورهایی که امروز مجازات اعدام را لغو کرده اند در پیش گرفته شد: اعتراض به خشونت بار و بی رحمانه بودن ظاهر اعدام ها و تلاش برای برای انتقال اعدام ها از میادین و ملاء عام به پشت درهای بسته زندان، وشاید تلاش برای بهداشتی کردن اعدام ها- تبدیل از سنگسار به اتاق گاز و یا« تزریق های مرگ»(7)-و نهایتاً درخواست اختصاص مجازات اعدام به جرائم خاص.انجام همین ها هم چندان آسان نمی نماید.مطابق عرف ، برای سنجش آمادگی افکار عمومی به پذیرش یک تحول اجتماعی ، از پیمایش های میدانی استفاده می شود ، کاری که انجام اش بر روی مسئله حساس دیگری در افکار عمومی – نگاه مردم ایران به ایالات متحده – برای موسسه تحقیقاتی« آینده» لغو مجوز فعالیت و برای صاحبان اش محکومیت های سنگین به بار آورد.
همهء اینها اما، نمی تواند نافی آرمان لغو مجازات اعدام برای تحول خواهان ایرانی باشد.تجربهء متجاوز از هشتاد کشور لغو کنندهء مجازات اعدام ، حساسیت رسانه های بین المللی بر مسئله اعدام و از همه مهم تر نکات مثبت در لغو مجازات اعدام که قابلیت جذب افکار عمومی را دارد،سوخت موتور فکری همیشه روشن اما نحیف مدرنیتهء ایرانی ست.
برای موافقین مجازات اعدام ذکر دو مثال شاید خالی از فایده نباشد : «عبدالله برغوتی» مرد شمارهء دو«حَمَس» ؛جنبش مسلحانهء فلسطینی ، پس از دستگیری توسط ارتش اسرائیل ، به دادگاه سپرده شد . او به خاطر محوریت یک رشته بمب گذاری در مناطق اسرائیلی که منجر به قتل 67 نفر و زخمی شدن بیش از 500 نفر شد ، به 67 بار حبس ابد محکوم شد.در دیدار آخری(8) که خبرنگار «بی بی سی»در سال 2004 در سلول انفرادی امنیتی اش با وی داشت ، «برغوتی» هنوز معتقد بود که کار او جرم نبوده ،آشکارا از حملات تروریستس سال های بعد از دستگیری اش حمایت می کرد و اصرار داشت که روزی آزاد خواهد شد.
در جایی دیگر دنیا ، سال ها قبل ، در اوج «آشفتگی»های ایرلندی (9)، هتل« گراند» در «برایتون» ،محل برگزاری کنفرانس حزب محافظه کار بریتانیا ،هدف بمب گذاری قرار گرفت که باعث مضروب شدن دبیر کل حزب و وزیر وقت صنعت و بازرگانی و همسر وی شد.در کل ، بمب گذاری پنج کشته و سی زخمی به جای گذاشت.اسکاتلند یارد ،«پاتریک مَگی» ، یک محکوم قبلی ایرلندی را که جوانی پر شر و شور و یک هرج و مرج طلب بود را در پی تعقیب و گریزی طولانی دستگیرکرد.او به خاطر محوریت اش در بخش بمب گذاری های ارتش آزادی بخش ایرلند و عاملیت انفجار «برایتون» ،به سی و پنج سال زندان محکوم شد. وقتی بر اساس توافق «جمعهء پیش ازعید پاک» این جوان «بی رحم ِ» پیشین ،در حالیکه تنها چهارده سال مدت محکومیت را گذرانده بود،از زندان «بلفاست» آزاد شد ، با یک امریکایی ازدواج کرده بود و تز دکترای خود را به پابان برده بود. او حالا« دکتر مَگی» بود که با بازماندگان حادثه و خانواده قربانیان دیدار می کرد.گرچه او در ابتدای آزادی گفت به آنچه انجام داده پایبند است ،اما در این دیدار ، او بابت از دست رفتن جان انسان ها عمیقاً ابراز تاسف کرد.او پروژه ای دارد که تلاش می کند روبرو شدن عاملین و قربانیان و بازماندگان شان را تسهیل کند ،تا گذشته را فراموش کنند.(10)
موافقین اعدام ، با فرض اینکه از هر صد محکوم به اعدام تنها یکی «دکتر مَگی» باشد و دیگران «برغوتی» ،اعدام هر صد نفر را صواب می دانند؟این پرسشی ست که پاسخ اش شاید گامی به جلو در این زمینهء بحث انگیز باشد.

پانوشت:
1.برگرفته ازمتن ِ اصل هشتم قانون اساسی ایالات متحده امریکا
2.به موجب گزارش «عفو بین الملل» در سال 2003 ،چین ، ایالات متحده ، ایران و ویتنام بیشترین تعداد اعدام ها را داشته اند.
3.اغلب اعدامی های ایالات متحده ،قاتلین زنجیره ای اند.اعدامی های چین رشوه خوارانی اخلال گر سیستم مالیاتی،شریان حیاتی نوسازی دولت اند.ویتنامی ها از ستیزه جویان مسلح تا قاچاق چیان عمده را در لیست اعدامی های خود دارند.
4.مقایسه کنید با پرونده متجاوز و آزار دهندهء جنسی ِ کودکان؛«دوترو» که علی رغم هولناک بودن جرائم اش، هیچ بحثی برای لزوم احیاء مجازات اعدام بر نیانگیخت.
5.نگاه کنید به اصل مقاله و ترجمه نگارنده از مقاله
6.نگاه کنید به نوشتار حسین باستانی در «روز آن لاین»
7.تزریق مواد مرگ آور سریع الاثر
8.نگاه کنید به برنامه «این دنیا»ی بی بی سی
9.نا آرامی های شبه جزیرهء بریتانیا که به «اغتشاشات ایرلندی» هم معروف شد.
10.نگاه کنید به رسالهء مَگی «افسانهء آشفتگی های ایرلند»

پیوند ها:
2.
4.
5.
6.
8.
9.

استعدادهای درخشان

عقاید و ایدئولوژی ها هم مثل میوه جات تاریخ مصرف دارند. صرف نظر از اصراری که بر درست و برحق بودن یک نگرش می شود، همیشه باید انتظار بایگانی شدن یک طرز فکر را  داشت.  از فریاد اسلامخواهی میلیونی مردم ایران در بهمن ۵۷ تا خروش میلیونی همان مردم در تیرماه ۸۸ برای نفی تسلط دین بر امورات مردم تنها سی سال فاصله بوده است. بی تعارف قاطبه اهل علم  و دانشگاه می بایست بپذیرند که در صورتی که حکومت پهلوی میلی به زدایش گرایشات مذهبی از میان مردم داشت – که نداشت – و در صورتی که حکومت یک نفر بر یک کشور با مدرن شدن همزمان آن کشور می پایید – که نپایید – بسیار دور از ذهن است که با گسترش علم و آگاهی می توانستند در دوره ای سی ساله ، «دست آورد» های یک حکومت اسلامی را در «مذهب زدایی» از امورات جمعی را به چنگ بیاورند. از این جهت به نظر می رسد طایفه ای که سی سال اخیر بر سیاست ایران مسلط بوده اند خبره ترین در دست مالی کردن سوژه اند. با این حساب، نگارنده امیدوار است که با توجه به  این تبحر و چیره دستی ایشان در -ترین شدن در هر سوژه ای ، و نشان دادن تمامی ظرفیت های عملی هر ایدئولوژی ، پیله کردن نوفاشیست های اسلامی به «روح ایرانی» و ماتیکی کردن ژست هایی چون پرچم بوسی و «ای ایران» خوانی، به خوبی بتواند ضعف های تئوری ناسیونالیسم منهای دموکراسی فدرال را برابر چشمان جامعه ایرانی بگذارد. نگاهی به سابقه ایشان در سه دهه گذشته و توان آزمایی ایشان با وطن پرستی، ولایت پرستی و … نشان از استعدادی درخشان دارد تنها نگرانی این است که ساعت واشنگتن و تل آویو با سرعتی متفاوت از سرعت ساعت اتمی تهران بگردد و فرصتی دیگر از این پدیده «ایرانی» سلب شود.

این مطلب پیش تر در خودنویس منتشر شده است.

نماینده عوام

دو روز پیش ریچارد داوکینز بیولوژیست فرگشت گرا ، مجموعه جدید تلویزیونی ش را برای کانال ۴ آماده کرده بود شروع به پخش کرد. دیروز چند نماینده مجلس درخواست داده اند که کمیسیونی تشکیل شود تا به یافته های آقای داوکینز توجه بشود. او در این برنامه نشان داد که درس «مطالعات مذهبی» که در مدارس «ایمانی» تدریس می شود فاقد کورکلوم یکسان هست و به عبارتی هر مدرسه ای چیزی که خوش ش بیاید درس می دهد . در ضمن او اظهار کرده که بعضی مدارس «ایمانی» به جای فرگشت ، «خلقت گرایی» را به جای اصل علمی به خورد بچه های مردم می دهند.

فاصله توجه نمایندگان مجلس «عوام» یک روز بود! یک روز!

جلوی ذهن آدم کلمات حق حاکمیت ملی ، نمایندگی ، میثاق ملی رژه می روند. زیاد شنیده ایم که در انگلستان و امریکا ، درصد قابل توجهی دانش عمومی یا سیاسی چندانی ندارند ، اما ظاهرا گروه دیگر هم در مجلس چندان بی نماینده نیستند.

یک سالی می شود می خواهم داوکینز و هیچنز را معرفی کنم در این وبلاگ. این قدر تاخیر داشته ام که یکی شان به قول خودش در بازی زندگی فینالیست شده.

استاد اسدی

شیخ الیگودرزی می گوید هر حکومتی مقبول مردم باشد قبول می کند ، میر حسین هم خواستار پیگیری شکایت هفت اصلاح طلب می شود. زوج رویایی خط حمله واقعا خوب عمل می کند فقط دوستان خارج نشین مواظب ولی فقیه ویرجینیا و وزیر فرهنگ لندنی باشند که ما هرچه می کشیم از استاد اسدی می کشیم!

قبادی و گربه های ایرانی ش

فیلم «کسی از گربه های ایرانی خبر ندارد» را دیدم. منتظر یک کار در حد و اندازه های «لاک پشت ها هم پرواز می کنند» بودم که به واقع از شاعرانه ترین فیلم هایی بوده که دیده ام. به همین دلیل در ابتدای کار بازی آماتور اشکان و نگار توی ذوق ام خورد. اما خیلی زود چشمان بیننده به سرگردانی دوربین رضایت می دهد و از این جاست که همراه دوربین قبادی می شوید تا روایتی شیرین و تلخ از ایران امروز ببینید.

داستان فیلم برای همه آشناست ، نوجوانانی که می خواهند از تسلط رو به زوال جامعه شان فرار کنند و آنچه دلشان می خواهد انجام دهند. در وصفی دقیق تر، فیلم نامه تنک است ، شاید انتخاب قبادی این بوده که هویت این فیلم را موسیقی اش به آن بدهد نه  فیلم نامه. این کاری بسیار خطرناک است ، لااقل من بسیار نادر پیش آمده که چنین تلاشی از یک کارگردان ببینم و بپسندم. چیزی همچون موزیکال های قدرتمند سینما. اما قبادی قماری موفق کرده است. نتیجه شگفت انگیز است. از ورای خامی و نابازیگری اشکان و نگار ( که خود قبادی هم در ابتدای فیلم از زبان مدیر استودیو به آن اقرار می کند ) و همین طور بازی بدیع حامد بهداد که گاهی اندکی «زیادی» ست ، یک جشنواره موسیقی جلوی چشمان شماست که علی رغم زبان انگلیسی خوانندگان ش، به شکلی غریب ایرانی ست.

قبادی فیلم را با رعایت خطوط هر روز گسترش یابنده قرمز ارشاد ساخته است ، این در جای جای فیلم واضح است ، با این حال بخت این را نیافت که همچون منی را در ایران از این انقلاب ساکت موسیقیایی ایران با خبر کند. چندی قبل ، ویدیویی منسوب به برادر یک گیتار زن ایرانی در یوتیوب نزدیک به یکصد هزار هیت داشت ، که هیچ نداشت و روی صندلی و در محفل دوستی اجرا شده بود.  روح «چس-ناله» گر ایرانی ام مرتب فغان می زد که سوای  روبناهایی که جمهوری اسلامی تخریب کرد ، زیربنایی چون هنر که بی رحمانه توسط یک رژیم واپسگرا مورد تحقیر و تحدید قرار گرفت لابد نابود شده تا حالا. استدلال هم می آوردم که دهه چهل و پنجاه ایران در تب گوگوش و ابی و ویگن و سیاوش و دهها ترانه خوان و هنرمند می سوزد و سه دهه بعد از انقلاب شوم بهمن ، نهایت زایایی موسیقی ایران «بنیامین» است.

همه اینها با دیدن قبادی و گربه های ایرانی ش رنگ باخت و جایش را به امیدی روشن داد: جشنواره قبادی شما را از میان هزارتوی انقلاب موسیقی رد می کند که احتمالا هرگز از وجود ش خبر نداشته اید و آن استعداد ناب و کشف نشده ای که فکر می کردید دیگر نخواهید یافت را از جلوی چشمان تان رژه می برد. با دیدن این فیلم مطمئن شدم ایران هنوز چشمه جوشان استعداد هنری و موسیقی ست. امیدوار شدم که همه تخریب آگاهانه اسلامیست ها، تنها سطح را خراشیده و به عمق نیامده است. از همه مهم تر دوباره مطمئن شدم که جمهوری اسلامی مدتی طولانی ست که دوران ش به سر آمده ، چه از منظر سیاسی و چه از منظر اجتماعی. حالا روشنفکران دینی بنشیند در لندن و ویرجینیا در حد و مرز های ولایت ( بخوانید حقیر پنداشتن مردمان )  و راهکار های نجات جمهوری «اسلامی» بحث و تبادل نظر کنند.

در کل به نظرم آمد که آنچه توسط جمهوری اسلامی رسمی و غیر رسمی، به عنوان موسیقیدان عرضه می شود ، بدلی ست که از سر اجبار برای از صحنه راندن هنر ناب ، جمهوری اسلامی بر صحنه اش «می گرداند». برای همین از نظر من مهم نیست که نامجو امروز چه می خواند و چقدر «ساختارشکن» شده ، از دید شخصی من او نماینده همین «خوانندگان مجاز» است که برای زمانی دراز حق دیگران را از جمله همین دخترکان و پسرکان زبردست ضایع کرده است. شخصا او و همانند او را نبخشیده و نمی بخشم. أنها بخشی از دلیلی هستند که این گروه دیگر هرگز دیده نمی شوند.

حتما شما هم در جشنواره موسیقی بهمن و گربه هایش شرکت کنید ، خودش گفته که چون ایران اجازه عرضه فیلم ش را نیافته همه حق دارند آن را ببینند ( «سنتوری» ها عبرت بگیرند).

زمین صفر

مسلمانان ایالات متحده تصمیم گرفته اند در محل برج های دوقلوی فروخته به خشم اسلامی، یک مسجد بنا کنند. داد و هوار از زمین و زمان در آمده و تقریبا همه را مجبور به جبهه گیری کرده است.

در تازه ترین واکنش ها ، فرید زکریا ستون نویس نیوزویک و مجری یک برنامه از CNN جایزه ای که سال ۲۰۰۵ از «اتحاد علیه بدنام کردن» که موسسه ای یهودی برای از میان بردن یهودستیزی و تعصب مذهبی ست را پس داده به همراه ده هزار جایزه مالی . او توجه داده که ADL نمی بایست مخالف صدای «میانه رو» در اسلام باشد و ساختن مسجد می بایست حتی توسط دولت ایالات متحده حمایت شود. رییس ADLمی گوید که دلیل مخالفت تنها محل اجرایش هست. زکریا پاسخ داده که تعصب تنها به دلیل اینکه شما قربانی خشونت بوده اید توجیه پذیر نیست ، در این صورت ساکنین غزه هم بابت رفتار ضدانسانی شان نباید ملامت بشوند.

گونه انسان غربی ظاهرا تنها نوع انسان هست که راه حل نظامی را همراه با راه حل آشتی امتحان می کند.

حالا این همه گیر و دار را فراموش کنید یک لحظه تصور کنید در «زمین صفر» قرار است یک مسجد برپا شود که پنج نوبت هم اذان بخواند وسط منهتن. بعد خودتان را بگذارید جای نیویورکی ها .

سیرک خارجی

معرکه ای گرفته اند در سالن همایش هایی که معمولا جای قرآن و آیات عظام ریشو و خواب آلوده بود. نامش را گذاشته اند همایش ایرانیان خارج از کشور.

خانم آخر در سمت راست عکس را می شناسید؟ اگر نمی شناسید به عکس های راهپیمایی ۹ دی رجوع کنید. ایرانیان خارج از کشور این شکلی اند لابد و هرچی ما ایرانی «خارج» دیده ایم بدل کار بوده اند.

بفرمایید لذت ببرید از عکس ها اینجا و اینجا

ظاهرا کمبود ایرانی خارج از کشور بوده که آقایانی که کت و شلوار براق می پوشند را به زور کراوات زده اند :

فرج سرکوهی تعریف می کند که وقتی او را از فرودگاه دزدیدند و اتفاقی جان ش را مجبور شدند ببخشند ، برای اینکه بگویند فرج در زندان نبوده و از خارج می آمده ، به زور کراوات زدند به من ، در حالی که به عمرم کراوت نزده بودم و گره ش را هم بلد نیستم درست کنم. روانکاوی حقارت های درونی افرادی که «خارج نشین» ها را اینطوری می شناسند بماند برای ذهن های خلاق خوانندگان

مثل اینکه معیار حضور چند هفته ای در خارج بوده و سفر توریستی هم کفایت می کرده:

یا حتی اگر نشد ، همین که به عنوان میهماندار هواپیما یا مسئول آژانس مسافرتی هم فعالیت می کرده اید کفایت می کند :

تنها نکته غیر منتظره برای من ، این آقا بود:

به هر صورت ، قافیه به شدت تنگ آمده که می بایست از این دلقک بازی ها مایه گذاشت.

شجاعان و دیکتاتور

مجید توکلی نوشته ای جدید از داخل زندان منتشر کرده و نقاط ضعف و قوت این جنبش را بررسی کرده است. اسباب شرمندگی ست که برای آزادی ش جز تمدید نامش بر وبلاگ کار دیگری نمی توانم بکنم

مجید توکلی را آزاد کنید

سکولاریست بنیادگرا

اینکه اصلاح طلبان هر اکت سیاسی را با دعای توسل و اعتکاف و این جور مراسم مذهبی همراه می کنند یعنی اینکه به ارتباط میان اعمال مذهبی و رفتار سیاسی هنوز باور دارند؟ یا به قول معروف فقط افه ش را می آیند؟

جناب جلایی پور بالاخره مقر آمده اند که اقتدارگرایی از دیروز در ایران به وجود نیامده ( البته نگفته اند که دقیقا از کی شروع شده ) و از اکتشاف اخیرشان یعنی لات-مذهبی پرده برداشته اند. در این میانه هم از بیوت علمای مذهبی اعاده حیثیت کرده اند که همچین تیپ شخصیتی در بیوت مراجع «آدم» نداشته است.  داستان همدستی کاشانی و لات های اجیر شده و عکس هایی که با هم انداختند را هم که بخواهیم درز بگیریم ، نقش پر رنگ همین لات-مذهبی ها که زمانی متحد استراتژیک غیرلات-مذهبی ها بوده اند در برجسته کردن آیت الله خمینی بعد از خرداد ۴۲ هم نادیده بگیریم؟ امیدوارم یک تاریخ شناس خبره به این مهمل بافی های جلایی پور پاسخ درخور بدهد اما نکته اوج بامزه گویی های اصلاح طلب سابقا حکومتی در ابداع یا بهتر بگویم وام گرفتن از بنیاد گرایان مسیحی و اوانجلیکال های کاتولیک است : « سکولاریست های بنیادگرا» . این ترکیب اختراعی را اگر در گوگل جستجو کنید به نتیجه چندانی نمی رسید ( هر نوع ش را ) و بیشتر این دو لفظ را در برابر هم خواهید دید. در جستجوی انگلیسی اما به سایت های این چنینی بر می خورید که کل دستاورد های مغرب زمین را توطئه ای علیه دین خود می بینند ( تعریف کلاسیک بنیادگرایی= آلودگی دنیای مدرن با نیروهای شیطانی ) و در صدد احیای دین هستند ( کاری که خمینی به خوبی از پس آن بر آمد ).

ترکیب سازی بی هزینه نیست ، وقتی شما به کسی که سکولاریست هست می گویید بنیاد گرا ، یعنی معنی یکی از این دو را بی شک درست درک نکرده اید. حتی اگر این ترکیب سازی به جهت نیش و کنایه زدن به دشمنان فرضی تان باشد