کتاب «ظلم، جهل و برزخیان زمین: نجوا و فریاد ها در برخورد فرهنگها» رساله دوم محمد قائد است بعد از دفترچه خاطرات و فراموشی که اینجا به معرفی اش پرداختم.
در مقایسه با دفترچه خاطرات و فراموشی، تنها ۶ مقاله است با یک طرح بحث و یک فرود. کتاب در سال ۱۳۸۹ بعد از سالها پشت در وزارت ارشاد ماندن به نشر رسیده است (نوشته مولف در ابتدای کتاب که قاعدتا می بایست کمی پیش از انتشار به کتاب اضافه شده باشد تاریخ ۱۳۸۷ را دارد!). محمد قائد می نویسد دلیل انتشار این کتاب بحثی بود که با صعود اصلاح طلبان که قرابت اندیشگی با جریان نواندیشان دینی داشتند، در گرفت با نام «گفتگوی تمدن ها». از دید او، مشکل اساسی در این طرح، نادیده گرفتن جریان دینامیکی است که قرن هاست میان تمدن ها جریان دارد و گفتگو، تنها یکی از ابزارهایش است. با این حال در این کتاب مطابق روش قائد، نقب هایی به جامعه شناسی ایران و همین طور موضوعات بسیار حساس سیاست ایرانی زده خواهد شد تا تصویر ارایه شده، به واقعیت نزدیک تر باشد. از میان جملات نغز طرح بحث: « آموختن، اختیاری ست اما دانستن ارادی نیست» «اگر ظلم از کفر بدتر باشد، جهل از هر دوی آنها بدتر است». مدعای بحث به شکل خلاصه این است: به جای گفتگو با دیگر تمدن ها و احتمالا ارشادشان، ضروری تر است خرده فرهنگ های ایرانی، با یکدیگر به گفتگو بنشینند به جای اینکه مرتب در نزاعی فرسایشی در صدد نابود کردن همدیگر باشند، وقتی که همه شواهد نشان از آن دارد که چنین امری ممکن نیست. در جایی دیگر، محمد قائد نوشته بود که در پی سقوط نظام شاهنشاهی ایران، همه در حال ترسیم جامعه آرمانی شان بودند اما سئوال اساسی که مغفول ماند این بود که جامعه مطلوب چه کسی می بایست مبنای ساخت ایران فردا قرار بگیرد؟ چون به اعتراف او، میان کسانی که در خیابان های یک شهر رفت و آمد می کردند به اندازه ای بود که انگار از سیاره ای دیگر آمده اند. قائد همین طور توضیح می دهد که منظور از «خرده» در خرده فرهنگ ها به هیچ وجه تحقیر نیست بلکه روشن کردن تمایزات است. از نکات شایسته توجه در شباهت ها و تمایز ها میان خرده فرهنگ های ایرانی: «خرده فرهنگ متجدد اعیانی-بورژوایی ایران در اعتقاد به وجود معنویت برتر با خرده فرهنگ بازاری-سنتی تا حدی همسو، اما از جنبه اعتقاد به لزوم اجرای جزییات شریعت و گوش ندادن به موسیقی با آن ناسازگار است». در مقایسه، اقشار متجدد جوامع غربی، معمولا در اعتقاد به معنویت برتر، معمولا تمایزی آشکار با اجزای سنتی جامعه شان دارند. این بخش از طرح بحث به واقع خواندنی است.
سودائیان عالم پندار، بخش اول کتاب اشاره ای به عنوان برزخیان زمین دارد که جایگزینی ست برای «دوزخیان زمین» کتاب الهام بخش انقلابیون از فرانتس فانون. در این بخش موضوع مهندسی اجتماعی مورد بحث قرار می گیرد و مثال هایی چون ساختن یک ملت نو همچون سنگاپور به دست افسران تعلیم دیده مستعمره چیان انگلیسی می آید اما داوری نویسنده درباره آنچه بعدا طالبان نام گرفت و مهندسی اجتماعی شان خواندنی ست، جامعه ای که تنها دو کار درآن مجاز شمرده می شد، طاعت خدا و کشت مخدرات. مضحک است که از این مهندسی اجتماعی که به قضاوت نویسنده، نسخه ای کاملا دینی بود، هیچ یک از نواندیشان دینی نقدی جدی به عمل نیاورد ولی تراژیک است که بساط این تئوکراسی اسلامی، به دست صلیبیون موبور جمع شد نه مسلمانان نواندیش. نویسنده به خوبی اشاره می کند که گفتگوی تمدن ها دقیقا با اصابت بمب های انسانی پرنده به برج های تجارت دو قلو درز گرفته شد، ولی درخشان ترین بخش این نوشته به گمان من، پیش بینی ست که درباره تغییرات شگرف در دنیای عرب رخ خواهد داد. محتمل است که «بهار عربی» همان نباشد که نویسنده پیش از وقوع اش از آن سخن گفته، ولی به روشنی دارای خاصیتی ست که وجه شناساننده تغییر در راه معرفی شده، چرخش نگاه ملامت گر عرب از دشمن خارجی به ضعف های داخلی اش.
در فصل دوم، ابتدا به نقل برخوردی میان روحانی عالی رتبه ایرانی با گورباچوف، اندکی پیش از اوراق شدن سرزمین شوراها برای ابلاغ پیام ایت اله خمینی پرداخته می شود و با فلش بکی تاریخی، ماجرای قتل گریبایدوف، وزیر مختار روس در زمان قاجار و نقش اوباش و فتوای ائمه خودخوانده مرور می شود. همین طور موضوعاتی کمتر خوانده شده از تاریخ معاصر نقل می شود همچون پیشتازی محمد مصدق در اعتراض به قانون کاپیتولاسیون. مدعای این بخش این است که جنگ، امتداد گفتگوی تمدن هاست. جایی که نجواها، بلند و بلندتر می شود و موضوع در پشت میز مذاکره قابل حل نیست، نیرو و عده احتمالا تکلیف را روشن می کند. اما برای این بخش از گفتگوی پرمناقشه، تنها تفنگ چی نیاز نیست، نظمی و نظامی هم لازم می آید که به گمان نویسنده، در این سوی دنیا کم یاب و بلکه نایاب است. نویسنده اشاره می کند که ماشین نظامی، لفظی که برای سازوبرگ نظامی مدرن مغرب استفاده می شود، حکایت از غیرشخصی کردن دعوا دارد، سرباز و تفنگ دار هم کارگزار یک دستگاه است. پدیده های نوین چون کنوانسیون های اسرای نظامی، محصول همین دید هستند. به همین سبب است که با شکست خوردن یک طرف جنگ های میان ملل غربی (دو جنگ جهانی) سرکشی و تمرد وجود ندارد و همچنان با نظمی ساعت وار از دستورات، ولو تسلیم شدن به خصم باشد پیروی می شود. در مقابل در این سوی دنیا هنوز معمول است که جنگ را به شیوه پیشامدرن به پیش ببرند، و آن را با حداکثر هزینه و حداقل فایده به پایان ببرند: تنها وقتی ایران به قطعنامه های پرشمار سازمان ملل در جنگ خود با عراق وقعی گذاشت که پای سلاح شیمیایی به میان آمد و وعده شهادت، تبدیل به قطعیتی فرار ناپذیر شد. با این حال نویسنده تاکید می کند که سلاخی کردن سربازان دشمن، زمانی در مغرب زمین هم رواج داشته و از این جهت، می شود امیدوار بود که زمانی در این سوی دنیا هم منسوخ بشود.
در فصل سوم، تفاوت میان فرهنگ شفاهی (گونه غالب فرهنگ در ایران زمین) و فرهنگ کتبی مورد توجه قرار گرفته است. در فرهنگ شفاهی، نیازی به ارجاع دادن و به اصطلاح، بیبلیوگرافی نیست. از این جهت، ذهن شرقی به آشفتگی عادت کرده است: « فرماندار انگلیسی مصر:… فقدان دقت، که کار را به آسانی به نادرستی می کشاند در واقع مشخصه اصلی ذهن شرقی ست. اروپایی تا آنجا که بتواند دقیق بحث می کند، بیان او از واقعیت خالی از ابهام است. طبیعتا منطقی است ، هرچند که علم منطق نخوانده باشد، طبیعتا شکاک است و پیش از آنکه بتواند درستی هر گزاره ای را بپذیرد، برهان می طلبد. هوش تربیت یافته اش مثل ساعت کار می کند. در سوی دیگر، ذهن شرقی همانند خیابان های تماشایی اش، به نحوی بارز گرفتار فقدان تقارن است. استدلالش به بدترین نحو درهم و برهم است. گرچه اعراب باستان به درجات اندکی بالاتر در علم دیالکتیک رسیدند، اخلاف آنها مشخصا در قدرت منطق کمبود دارند. اغلب از رسیدن به بدیهی ترین نتیجه گیری ها از مقدمه ای ساده که می تواند حقیقت را به آنها نشان بدهد در می مانند.» مفهوم شرق شناسی و منتقد شهیر اش ادوارد سعید در این مقاله مورد بررسی قرار می گیرد و اعتراضاتی که او نسبت به شرق شناسان وارد کرده به ترازوی داوری سپرده می شود. در ادامه به واکنشی که مولف شرق شناسی از سوی خاورمیانه ای ها در پی انتشار خاطرات اش دید، اشاره می شود و پاسخ او که به شکلی طعنه آمیز می توانست پاسخی به کتاب خودش سه دهه قبل تر باشد.
فصل چهارم، با بازگویی جنجالی که از داخل یک خانواده سنتی ایرانی تبدیل به اسباب شرمندگی ایرانیان در جهان شد، با کتاب خاطراتی که تبدیل به فیلم شد پرداخته می شود. اختلاف های عمیق فرهنگی، چیزی نیست که بشود با متر امروز سنجید، اما همین امروز هم، ظاهرا اختلاف میان خرده فرهنگ های ایرانی به قدر کافی زیاد هست: در بازتولید شرایطی که منجر به جنجال دکتر محمودی و همسر فراری اش شد، نویسنده توضیح می دهد که بسته به اینکه این پرونده (مرد تندخو و کتک زن) در کجای ایران مورد بررسی قرار بگیرد رای دادگاه متفاوت است.
فصل پنجم، مقاله ای با موضوعی مرتبط به امروز ایران است: اصلاحات دینی، به عنوان مبحثی درون فرهنگی. شخصیت علی شریعتی، به عنوان پدر فکری نوگرایی دینی بررسی شده است. قضاوت هایی از این دست شاید جدل انگیز باشند:«آنارشیسم و نیهیلیسم بیشتر حالاتی عاطفی اند تا نظریه هایی متکی به تجربه» با این حال، نگاهی منتقدانه به شریعتی بدون بررسی منطقی نوشته هایش که بیشترشان پیاده سازی هایی از سخنرانی های پرشور برای قشرجوان بوده است ممکن نیست. نویسنده توضیح می دهد که مسن تر ها تحویل اش نمی گرفتند و علمای شیعه برای تکفیراش امضا جمع کردند. «اندیشمند»ی که به وفور از الاغ و مردکه و نره خر و پفیوز استفاده می کرد، یحتمل اگر زنده می ماند مجبور بود به همفکران اش در تبعید بپیوندد، اگر توسط ماشین اعدام مذهبیون از سر راه برداشته نمی شد. از بخش های درخشان کتاب، «برخورد انتقادی به خدا» است. نویسنده کنایه آمیز توضیح می دهد که حرف از داشتن آزادی های مذهبی برای باورمندان، بدون آزادی سیاسی برای ناباوران، به شوخی می ماند. اشاره بسیار کوتاهی در انتهای مقاله به فرزند آیت اله حائری می شود و تلاش او در نگاه کردن به فرهنگ خود از بیرون. داوری نهایی مقاله هم در نوع خود جالب توجه است: دین سنتی، بهتر است در جایگاه تقیه بماند، نوگرایان هم در موضع سخنرانی. هر آنچه نوگرایان پیش می گذارند توسط سنتی ها ظاهرا پس زده شود و در عوض آرام آرام مورد قبول واقع شود.
فصل ششم از بهترین مقالاتی است که خوانده ام. سه روزی که همچنان ایران را تکان می دهد، با اشاره به فاصله میان کودتای ناکام ۲۵ مرداد و واقعه ای که نویسنده تلاش می کند از کلمه ای فاقد داوری برایش استفاده کند از ضروری ترین خواندنی ها برای کسانی است که می خواهند با تاریخ معاصر ایران آشنا بشوند. ترجیح ام این است که به جای توصیف اش، توصیه به خواندن اش کنم.
در پایان، اشاره می شود که نبرد میان خرده فرهنگ ها در همه جا در جریان است، اما در ایران به دلیل دست بالا نداشتن هیچ یک از خرده فرهنگ ها، برخلاف مغرب زمین که یک خرده فرهنگ به مثابه تنه است و مابقی شاخه هایش هستند، نبرد ابعادی وسیع تر می یابد. این خرده فرهنگ های ایرانی دوایری با برهم افتادگی هایی هستند اما مرکز های متفاوت دارند.
کتاب توسط طرح نو منتشر شده است و در کتاب فروشی های ایران قابل خریدن است. متن خوانا و کیفیت نشر با توجه به شرایط ایران قابل قبول است. اگرچه به مانند دفترچه خاطرات و فراموشی، فکر می کنم بهتر می بود یک نسخه از جلد کاغذی و یک نسخه از جلد اعلا با کیفیتی بالاتر می توانست زینتی بهتر برای کتابخانه باشد. همانطور که از جناب قائد قابل انتظار است، کتاب بسیار کم اشکال از نظر غلط های تایپی است و به جز یکی دو مورد در متن و یک مورد در صفحه آخر در املای کلمه whisper، به شکل غیر قابل انتظاری ایرانی نیست! سرکش گذاری در متن ایده بسیار خوبی ست، مثلا شخصا شیوه صحیح خواندن عنوان مقاله دوم را نمی دانستم، با این حال کسره ها معمولا در خط پایینی وارد می شوند و گاه تمرکز بر نوشته را مشکل می کنند.
کتاب به مانند نوشته های دیگر جناب قائد، سبکی یگانه و حرفی بدیع دارد. بخش عمده ای از نگاه انتقادی، به انسان نسبتا مبهم خاورمیانه ای، یا حتی به عرب معطوف است با این حال سخت است به این فکر نکنم که همه این انتقادات به انسان امروزین ایرانی هم وارد است. طنز بُرنده قائد در جای جای کتاب باعث جذاب شدن هرچه بیشتر نوشته است، در باب مشکلات مزمن اقتصادی این سرزمین ناظرانی گفته اند که پولدار ها منصفانه تر (بیشتر) مالیات بدهند و پایین دستی ها هم صادقانه (بیشتر) کار کنند، چنین داوری در نظر ایرانی از ابتدا مردود است. داوری جناب قائد درباره مردمان ایران زمین به نظرم به واقعیت و انصاف بسیار نزدیک است: مردمانی که از داشتن مربی قابل محروم مانده اند، اما از همسایگان شان نه خیلی عقب اند و نه خیلی جلوتر. اگر رفتار غیرمنطقی انسان ایرانی ناشی از ناآموختگی اش باشد دست کم می شود امیدوار بود که این نقیصه قابل جبران است.
توصیه می کنم حتما کتاب را تهیه کنید و آن را بخوانید. شخصا کتاب را نگه داشتم به امید روزی که آن را به امضای جناب قائد بیارایم.
دوست داشتن در حال بارگذاری...