Posts Tagged ‘یازدهم سپتامبر’

زمان برخاستن است

بازنشر مقاله ای که سال ۲۰۰۱، ریچارد داکینز در واکنش به حملات یازدهم سپتامبر نوشت. متن اندکی خلاصه شده است.

 

«مقصر دانستن اسلام برای آنچه در نیویورک رخ داد، به مانند مقصر دانستن مسیحیت است برای نزاع های ایرلند» بله دقیقا! وقت عصبانی شدن است، و آن هم نه فقط درباره اسلام.
برای کسانی از ما که از بند باورهای یکتاپرستانه رها شده ایم، تا به امروز مرسوم بوده است که عقاید عجیب و غریب مومنین را به جهت مودب بودن تحمل کنیم. همانطور که داگلاس ادمز می گوید: متد علمی، مهم ترین دست آورد بشر بوده است. چرا که روشی به ما می دهد که باورهایمان درباره محیط را به بوته آزمایش بسپاریم. اگر از آن سر بلند بیرون آمد، یک روز دیگر می ماند تا دوباره مورد تشکیک قرار بگیرد. و گرنه به همه باورهای نادرست دیگر می پیوندند. مذهب ظاهرا اینطور کار نمی کند. در مرکز اش یک سری باور وجود دارد که «مقدس» و «روحانی» است. معنای این تقدس چیست؟ یعنی اینکه یک سری باور وجود دارد که هیچ کسی حق ندارد درباره اش هیچ حرف بدی بزند. چرا؟ دلیل نمی خواهد. حق ندارید هیچ چیزی درباره اش بگویید. کسی از اینکه من به یک سیستم مالیاتی اعتراض داشته باشم و آن را نادرست بدانم، دلخور و عصبانی نمی شود. ولی کافی است بگویید اینکه کسی باور دارد که روز شنبه نبایستی کلید برق را بزند، مضحک است. همه به شما برچسب تندروی می زنند. چطور است که در همه موارد دیگر می شود باورهای دیگران را مسخره یا احمقانه دانست ولی باورهای واضحا غیرمنطقی، از انتقاد مصون اند؟ از چه زمانی مرسوم شده که باورهای مذهبی «مصون از انتقاد» اند؟ ظاهرا از یک زمانی همینطوری تصمیم گرفته ایم که دیگر به بلاهت مذهبی واکنش نشان ندهیم.
آخرین ذرات احترام من برای مذهب، در میان ستون دود و غبار برخاسته از منهتن گم شد. وقتی کشیش ها و پدران مذهبی سعی می کردند با تقلید کردن از مارتین لوتر کینگ،‌مردمانی که باورهای کاملا متضاد و غیر قابل جمع با یکدیگر دارند را در چیزی متحد کنند که خودش عامل بدبختی بوده است! هر انسان عاقلی می بایست در مقابل این حماقت با خود عهد ببندد که دیگران را بر اساس باورهای شخصی اش، و نه باورهایی که گروه های انسان ها دارند قضاوت کند.
هر سه دین ابراهیمی، علی رغم نفرتی که از یکدیگر دارند، مشترکات فراوانی با همدیگر دارند چون همگی شان مشتق شده از خدای منتقم و خشن نبرد اند که گور ویدال درباره شان گفته:

پلیدی مگو در کانون فرهنگ امروز ما، یکتاپرستی است. از یک متن خشونت‌بار مربوط به عصر برنز، یعنی «عهد عتیق»، سه مذهب ضدانسانی زاده شدند، یهودیت، مسیحیت و اسلام. اینها مذاهب خدای آسمانی هستند. آنها به معنای واقعی کلمه، خدای پدرسالارند (خدا، پدری قادرمتعال است) از همین جاست که به مدت دو هزار سال، نفرت از زن در کشورهایی که به این آیین و نمایندگان نرینه‌اش دچار شده‌اند فراگیر بوده است. البته خدای آسمانی، خدایی حسود است. او از همه زمینیان تنها بندگی می‌خواهد چرا که خدای تنها یک قبیله نیست بلکه خدای همه هستی است. کسانی که او را نمی پذیرند یا می‌بایست به آیین حنیف گروانده بشوند یا به مصلحت خودشان هست که کشته بشوند.

در مقاله ام در گاردین نوشتم که باور به آخرت، سلاح کلیدی بود که حملات یازدهم سپتامبر را ممکن کرده است. مذهب همینطور مسئول این نفرت های میان مردم است که چنین فاجعه ای را ممکن کرد. می دانم که حرف زدن از این چیزها، دعوت به هدف انواع توهین ها و تحقیرها قرار گرفتن است. ولی برای من تحمل فاجعه ای چون یازدهم سپتامبر، و همین طور مصیبتی که مسلمانان قربانی خشونت متقابل دریافت کردند، غیرممکن است.
آیا وقتی می گویم مذهب عامل این آدم کشی هاست منظورم این است که وقتی آدم کش ایرلندی می خواست مخالفین ش را بکشد، می گفت «حق ت رو کف دست ات می گذارم این کافر تثلیثی!»؟ نه مسلما چنین چیزهایی در ذهن بمب گذاران و انتحاری ها نیست به وقت انجام جنایت. آنها می کشند و مصدوم می کنند چون نفرت هایی پیشین دارند. اختلافاتی سیاسی، نبردهایی بر سر زمین. یا بهره کشی تاریخی از دیگری.
مذهب نه انگیزه اصلی، بلکه برچسب اصلی است که برای هدف قرار دادن دیگران مورد استفاده قرار می گیرد. البته که روش های دیگری برای برچسب زدن هست مثل رنگ پوست یا زبان یا طبقه اجتماعی. ولی مذهب تنها یا مهم ترین برچسب مورد استفاده برای تعریف دیگری هست.
اغراق آمیز نیست که بگوییم مذهب، مهم ترین مکانیسم برچسب زنی برای اشاعه خشونت بوده است. قاتل پدرت که بود؟ نه کسانی که قرار هست به عنوان انتقام، بکشی شان. قاتلین مدت هاست که خودشان مرده اند. کسانی که زمین های پدربزرگ ات را دزدیدند، الان مدت هاست که به تاریخ پیوسته اند. بنابراین تصفیه حساب ات را با کسانی که هم مذهب مسببین بوده اند می کنی.

نزاع میان اعراب و اسرائیل، ریشه اش در همین گونه تنفرهاست. با در نظر داشتن مصیبت هایی که یهودیان دیدند، به نظر رهبران کشورهای غربی، که متاثر از کتب مذهبی فکر می کردند اسرائیل واقعا سرزمین تاریخی قوم یهود است، آنها را به این سرزمین فرستادند. اگرچه به نظرشان نرسید که این همه خشونتی که در همان کتاب عهد عتیق ذکرش آمده تا سرزمین موعود تصاحب بشود، نادرست یا غریب بوده است. حتی اگر در آن زمان سکونت یهودیان در این سرزمین نادرست بوده، عوض کردن شرایط موجود بی شک اشتباهی بزرگ تر است.

اگر مذهب وجود نداشت، البته که اصولا مفهموم دولت یهودی هم بی معنا بود. همین طور سرزمین های اسلامی که هتک حرمت بشوند. اگر مذهب وجود نداشت، نه مصبت های قوم یهود بود، نه بدبختی های ایرلند، نه تفتیش عقاید و خیلی چیزهای دیگر. دست از نامگذاری های بی هدف بردارید. پادشاه بی لباس است. ناسیونالیست و فرهنگی و قومیتی صفاتی است که ما با بی صداقتی تمام استفاده می کنیم تا از واژه اصلی طفره برویم: مذهب!

به علاوه اینکه مذهب در میان برچسب های تفرقه افکن دارای این ویژگی مهم است که به شکل تمام عیاری زاید است. اگر برای باور مذهبی شواهدی وجود داشت، علی رغم نتایج نامطلوب ش می بایست قبول شان می کردیم. اینکه کسانی را که با ایشان اختلاف سیاسی داریم، مستحق مرگ بدانیم به اندازه کافی بد است. اما همین رفتار را با کسانی که درباره جن و پری و فرشته و دوستان خیالی آسمانی با ایشان اختلاف نظر داریم داشتن، به شکل بلاهت باری مصیب آمیز است.

سخت جانی این باور های هذیانی واقعا حیرت آور است. یکی از کسانی که در پروازی که در پیتسبورگ به زمین برخورد کرد، پیش از اینکه با کمک مسافران شجاع دیگر، در صدد باز پس گیری هواپیما از گروگان گیران بر بیاید با همسرش تلفنی تماس گرفته بود. همسرش بعدا گفت که خدا او را در این هواپیما قرار داده بود تا جلوی فاجعه را بگیرد. لابد به ذهن خدا نرسیده بود که به جای این کار، یک سکته قلبی به تروریست ها بدهد.همینطور ظاهرا خدا حواسش به برج های تجارت جهانی نبود.

چقدر مصیبت کافی است تا باورمندان هر دو سو را قانع کند که وقت آن رسیده که قبول کنند خدایی آن بالا نیست. اینکه ما برای همه مشکلات پرشمارمان تنها یکدیگر را داریم و می بایست با آنها مثل انسان های بالغ برخورد کنیم؟

وقتی رهبر تبشیری ایالات متحده که مذهبی ترین کشور دنیای متمدن است، با همان ادبیاتی حرف می زند که مرگ خواهان مسلمان حرف می زنند، شعر جی سی اسکوایر درباره جنگ جهانی اول به ذهن می آید:
خدا صدای ملت ها را شنید که در حال فریاد زد و آواز خواندن بودند
«خدا انگلستان را مغضوب کند» «خدا خودش حافظ پادشاه باشد»
خدای فلان کار را بکند، خدا بهمان کار را بکند
خدا گفت «خدای من! کار من را از پیش برایم تعیین کرده اند»

روان آدمی دو ضعف عمده دارد: میل به منتقل کردن خصومت های قومی به نسل های بعدی، و دیدن انسان ها در قالب عضو یک گروه به جای در نظر گرفتن شخص. ادیان ابراهیمی به هر دو این رگه های پلید، اعتبار می بخشند و در ترکیب با آن، معجونی انفجاری می سازند. تنها با خود را به نابینایی زدن می توان منکر دست پر رنگ مذهب در تمام درگیری های دنیای امروز شد. وقت آن رسیده است که آنهایی از ما که تا به امروز به جهت حفظ احترام، نارضایتی مان را از توهمات مذهبی پنهان می کردیم، برخاسته و بگوییم همه چیز عوض شده است.

 

این نوشته پیش تر در خودنویس منتشر شده است.

همه همین اند

در لینک های وحید آنلاین ، به این نوشته برخوردم. بنا نداشتم که این قدر جدی ش بگیرم که پاسخی برایش بنویسم. اما خوب ژست روشنفکری چپ گرایی وقتی تهوع برانگیز می شود که با سنت مذهبی «همه همین اند» مخلوط می شود. تقریبا با این شیوه تفکر از روز اول زندگی کرده ام در جمع های تحصیل کردگان ایرانی. هر بار که بخواهی رفتار زشت یک حکومت دیکتاتور را به رخ شان بکشی بلافاصله جنایات آمریکا را گوشزد می کنند. این نوشته از دید من از همان دست است تنها تفاوت اش این است که سعی می کند در زیر نقاب تیزهوشی پنهان بشود و با نوشته ای مقایسه ای بگوید که پرزیدنت آمریکا «سیاسی کاری» کرده است (‌فرض این افراد این ست که سیاسی کاری فطرتا غلط است).

تکیه نوشته بر استفاده باراک اوباما ،‌پرزیدنت ایالات متحده، از کلمات «توهین آمیز و نابخشودنی» در توصیف تئوری احمدی نژاد در مورد حملات یازدهم سپتامبر بوده است. اینکه افراد دیگری هم به این تئوری اعتقاد داشته اند.

این افراد اما کیستند؟ به مانند اخبار بیست و سی ، نویسنده به خود آمریکایی ها متوسل شده است ، چه کسی بهتر از آنها می تواند شهادت بدهد بر علیه خودشان ؟ مطابق نوشته ، بر اساس نظرخواهی «بیش از یک‌سوم جامعهٔ آمریکا مظنون‌اند که مقامات رسمی دولت فدرال به تروریست‌های ۹/۱۱ کمک‌کرده است یا این‌که برای متوقف‌کردن‌شان به اقدامی دست نزده است تا این‌که آمریکا بتواند برای جنگ در خاورمیانه عازم شود». کلمه کلیدی در اینجا «یا» است. هریک از دو نظریه که در نظر سنجش شده ها قابل قبول بوده شمارش شده اند و هیچ معلوم نیست که هر کدام به چه میزان محبوبیت دارند. در حالی که اولین نظریه کاملا دایی جان ناپلئونی ست ، دومی یک انتقاد دموکراتیک از دولتی ست که بر اساس شواهد ( ستون های دود بر آمده از ساختمان های مرکزی منهتن و سیل فروریزنده بتن و شیشه ) در حفاظت از جان مردم ش کوتاهی کرده است. قضاوت اینکه از این نظرخواهی می شود برداشت کرد که آمریکاییان نظریه ای توهین آمیز و نابخشودنی داشته اند با خوانندگان.

دیگر به چه کسی می توان در آویخت تا اثبات کرد که رییس جمهور آمریکا حتی برای مردم خودش هم ارزشی قایل نیست و سیاسی کاری کرده است؟ به نخست وزیر و رییس جمهوری  سابق ایتالیا. موضوع نقل قولی ست که فرنچسکو کوسیگا در نشریه کوریره دلا سرا داشته است. این نقل قول در ویکی پدیا هم لینک شده در نوشته . کافی ست به نوشته بروید در ویکی پدیا تا در ادامه نوشته جناب رییس جمهور اسبق به این متن بربخورید: «.. اگرچه کوسیگا در سپتامبر ۲۰۰۶ گفته است (‌به نشریه لا استامپا )که تئوری های توطئه درباره حملات یازدهم سپتامبر را غیرواقعی و متاثر از اغراض سیاسی می داند. با اینکه گفته اولیه کوسیگا به عنوان سند تئوری های توطئه به شکل وسیع در اینترنت نقل می شود ، در واقع حرف های او حمله ای نظری به ایدئولوژی های چپ های ایتالیا بوده است و می بایست با زبان کنایه آمیز خوانده شود». قضاوت اینکه نویسنده این بخش ها را دوست نداشته بخواند یا اینکه ندیده هم با خوانندگان.

احمدی نژاد، یا هر شخصی با مختصات رذالت سیاسی او تلاش خواهند کرد که یا هولوکاست را انکار کنند یا یازدهم سپتامبر را، چراکه مطمئن هستند که برای «انسان» ها این قدر این وقایع بار عاطفی دارند که واکنش ایشان را برانگیزند. آنها بر بحران زندگی می کنند. اما عده ای به بهانه های مختلف از «چپ گرایی» یا «اتحاد علیه کاپیتالیسم» ، گروهی نقش « احمق های به دردبخور» ( تعبیر لنین ) را بازی می کنند در این میانه. برای عموم مردم اما ، انتخاب چندان متفاوت در مواجه با هر کسی با ادعای سیاسی نیست : شک کردن به استدلال های ایشان ( چون عده ای قابل توجه از افراد به چیزی اعتقاد دارند پس این ادعا «صحیح» است ، چون عده ای از «خودشان» قبول دارند ، پس ادعا «صحیح» است ) ، باور نکردن هرآنچه دیگران «نقل» می کنند و داشتن حس وظیفه شناسانه یک شهروند برای «تحقیق آزاد» در مورد هر ادعایی ( نقل قولی معیوب و ناقص که بار معنایی یک خبر را معکوس می کند تا به هدف ش برسد ).

این نوشته تقدیم می شود به آرش خان به دلیل داشتن سبک کمانگیرانه.

مضار بلاهت

آقای احمدی نژاد چند سال هست که پیشنهاد مذاکره رو در رو می دهد با «آمریکا» (ویدئوی صدام حسین درست پیش از سقوط رژیم ش را نگاه کنید که دقیقا همین پیشنهاد را با خبرنگار می دهد ) را جلوی چشمان جهانیان ،‌به صندلی های خالی سازمان ملل می دهد. از بس که صدای موافقتی از این صندلی ها شنیده نشد ، حوصله ش سر رفت و ترجیح داده که یک چشمه از موضوعات مذاکرات مورد آرزویش را نشان بدهد بلکه تمایل بیشتر شود : فرموده اند که اکثریت مردم آمریکا در مورد تراژیک ترین واقعه قرن بیست و یکم کشورشان ، نظری دایی جان ناپلئونی دارند. حرف های جناب ، بر همان ریاست جمهوری که التماس دیدارش را دارند گران آمده و این حرف ها را «توهین آمیز» و «نفرت آمیز» خواند.

ما هم به جای اینکه کتاب های دبستان را بخوانیم تا مضار بلاهت را بدانیم، فیلم ش را نگاه می کنیم به صورت زنده.