Posts Tagged ‘قائد’

سیمای نجیب یک آنارشیست

کتاب عشقی: سیمای نجیب یک آنارشیست به قلم توانای محمد قائد، کتابی ست متفاوت از دیگر نوشته های او.

قائد در این کتاب، تلاشی روشنگرانه داشته است تا یکی از مجهول و مهجور مانده ترین شخصیت های تاریخ معاصر ایران زمین را به خواننده ایرانی معرفی کند. بر خلاف دیگر نوشته های قائد، این کتاب یک اثر اصیل (اوریجینال) است، از باب که نه ترجمه است (که قائد دستی بسیار توانا در انتقال پیام در ترجمه دارد) و نه مقاله (essay). میرزاده عشقی، جوانکی که در پایان قرن به دنیا آمد و به اصطلاح ما ایرانی ها جوانمرگ شد، فقط از تاریخ معاصر دور نیوفتاده است بلکه به شکل بی رحمانه ای درباره اش گزارش غلط شده است. قائد کوشیده با مراجعه به منابع دست اول و اصلی، سیمایی را از زیر آوار تاریخ پر آشوب معاصر ایران بیرون بیاورد که اگرچه خواندن اش به غایت لذت بخش است، ولی بسیاری را خوش نمی آید که دفترچه فراموشی شان بازگشوده شود.

عشقی در آینه ای که قائد از زندگی و عقاید اش در برابر ما می نهد، نماد آرمان گرایی یک نسل است. نسلی که با مشاهده پیشرفت های شگرف مغرب زمین، مهیای هر «عمل»ی برای تغییر وضع موجود شد. نسلی که هرچه عالمان دینی و غیردینی اش به گوش اش خواندند که مقاومت بی فایده است، بر آرمان خواهی شان راسخ تر شدند. نسلی رویایی که مشروطه نیم بندی را از انقلابیون تحویل گرفته بودند، اما نمی  دانستند دقیقا می بایست با پارلمان چه کنند. به قول قائد، پارلمان را در فرنگ، علت پیشرفت گرفتند، در حالی که معلول تحولاتی دراز دامن و زمان بر بود.

عشقی به روایت قائد، تصویری است از ایران در آستانه تحولات شگرف سیاسی اجتماعی در آستانه قرن بیستم. قائد می گوید که برای فهم بهتر عشقی می بایست دوره و زمانه اش را شناخت، اگرچه متنی که پس زمینه چنین شناختی قرار بگیرد وجود ندارد و نزاع های عقیدتی با قدرت تمام در جریان است تا خوانش خود را از آن دوران بر کرسی بنشاند. از نگاه من، کتاب قائد می تواند بخشی از این متن قرار بگیرد چرا که سرشار از ارجاعات تاریخی و استنادات فرهنگی ست.

شخصیت عشقی به روایت قائد، آینه ای تمام نما از تناقض های پرشمار فرهنگی و اعوجاج فکر ایرانی است. از یک سو عشقی معتقد است که حتی اگر لباس یک لرد انگلیسی را به چوپان بی سواد همدانی بپوشانی، مغزش هم چنان همان مغز است. از سوی دیگر، از ملتی با عظمت یاد می کند که ظاهرا قرار است همه چیز را بر سر جای درست اش بنشاند. شعر قدمایی را پوسیده و سبک می دانست و در عین حال از همان قالب برای انتقال پیام اش استفاده می کرد. به قول خودش «اوپرت» (اپرا)ی ایرانی را برای اولین بار به صحنه می برد، ولی توجه نمی کرد که مردمانی که گرسنگی امان شان را بریده، حوصله دیدن تعزیه هم ندارند. با همه این حرف ها، عشقی سیمایی دوست داشتنی در کتاب قائد دارد، و این سوای از سمپاتی نویسنده به فکر و مرام اوست.

از فرازهای درخشان کتاب: «علم را از فرهنگ جدا فرض کردند و کوشیدند جنبه های مثبت ، یعنی علوم و فنون، را بگیرند، اما جنبه های منفی، یعنی برخی سیاسی و فرهنگی غربیان، را از آنها جدا کنند و دور بریزند» اولا همگامی این دید به مقاله ایمان و تکنیک محمد رضا نیکفر انکار ناپذیر است، اگرچه تقدم زمانی با جناب قائد است. دوما، این بحث سوا کردن دست آوردهای غرب بر مبنای شناخت اسلامی ما، نه جدید است و نه هنوز خاتمه یافته. از اولین مدافعین اش ملک الشعرای بهار بود. تقی زاده می گفت از فرق سر تا نوک پا باید فرنگی شد، تئوری اش یا درست اجرا نشد یا اینکه به کل شکست خورد. اسلامیست ها، از هر نوع ومرام اش، معتقد به سوا کردن بوده اند و هنوز هم درباره اش حرف دارند. شاید هزیمتی همه جانبه که کمر اقتصاد و سیاست ایران را یک سره بشکند، به مانند اشغال نظامی تحقیرآمیز، این تز فرهنگی را بالاخره به خاک بسپارد.

عشقی وضعیت دایما انقلابی را می ستود، توصیه می کرد برای همیشه در هراس ماندن مقامات دولتی، عید خون بگیرند مردم و در آیینی سالیانه همه یکباره بیرون بیایند و بدکارترین کارگزار دولتی را از خانه اش بیرون بکشند و همان جا به درک واصل اش کنند. در نظرش مردم توده ای عوام کم فهم بودند که حاضر نبودند پول بابت تماشای اولین اپرای ایرانی بدهند (می گوید بیش از هزار تومان خرج کرد و با چند صد تومان ضرر کار را به پایان برد)،‌ولی برای همین توده دل می سوزاند و قرن بیستم اش را به هر دردسری بود چاپ می کرد.

کتاب قائد درباره عشقی است، اما بریده های تاریخی ارزشمند آن را غنا بخشیده است. از طرح این موضوع که در مجلس پس از استبداد صغیر چه آمد، تا اینکه چطور ملک الشعرای بهار عشقی را که با حمله ای آتشین به او شروع کرده بود، به زیر پروبال خود گرفت. از موضوع آخرین شماره جنجالی نشریه عشقی که تردیدی باقی نمی گذارد اسباب مرگ اش را فراهم آورد، تا تلاشی محققانه برای افسانه زدایی از مرگ عشقی و داستان های تخیلی درباره پیش بینی کردن مرگ اش تنها چند روز قبل از رخ دادن اش.

برای من، مرام فکری عشقی هشداری بود در تمایزی که همیشه اغواگر است: تمایز میان ملت و مردم. اولی ایده آلی همه چیز دان است که هیچ وقت اشتباه نمی کند و دومی ریشه همه بدبختی های ما. کتاب جناب قائد، اثری درخشان است، نه از این جهت که عشقی به عنوان یک کاراکتر جذاب حرکت آزادیخواهانه ایران موضوع قرار گرفته است، بلکه از این منظر که به مانند همه دیگر نوشته های قائد، سبک نویسندگی ویژه اش را به رخ خواننده می کشد و همین طور به این جهت که یک کوشش روشنفکرانه است برای روبرو شدن با تناقضات بی شمار فکری ایرانی، با نگاه روان-جامعه شناسانه مختص جناب قائد. سخاوت قائد باعث شده که بتوانید کتاب را به صورت آنلاین در دسترس داشته باشید ولی توصیه اکید می کنم آن را که بازنشر هم شده است، تهیه کنید و به کتاب خانه تان اضافه کنید. کتابی است شایسته نگاهداری و ارجاع گاه و بی گاه.

قائد با جین

https://i0.wp.com/mghaed.com/pictures/Photo/sahabi.1.jpg

بالا غیرتا کدام تان می توانستید محمد قائد را در شلوار جین و دمپایی طبی تصور کنین؟ حالا عکس ش را ببینید و کیف کنید.

آقا محمد بسیار مشعوف شدیم.